آدام سیلورا در کتاب هر دو در نهایت میمیرند از آخرین روز زندگی دو پسری میگوید که همدیگر را نمیشناسند اما سرنوشت مشترکی دارند. هر دو در نهایت میمیرند کتابی جذاب و پرکشش و درعینحال عمیق است که به ما خاطرنشان میکند زندگی بدون مرگ و عشق بدون فقدان مفهومی ندارد. با خواندن این کتاب، خواهیم گریست و همزمان قدرت زندگی را خواهیم ستود و شور زندگی را احساس خواهیم کرد.
«هر دو درنهایت میمیرند» داستانی است الهامبخش، احساساتبرانگیز، دلربا و خیرهکننده که به ما یادآوری میکند بدون مرگ، زندگی و بدون غم، عشق و دوستی معنایی ندارد و میشود حتی در یک روز هم که شده زندگی و دنیایمان را عوض کنیم. در پنجم سپتامبر، درست کمی بعد از نیمهشب، از طرف قاصد مرگ با متیو تورز و روفوس امتریو تماس گرفته میشود تا خبر بدی به آنها بدهند. آن دو قرار است امروز زندگی را به پایان برسانند. متیو و روفوس با هم آشنایی ندارند اما به دلایل گوناگون و متفاوتی هر دو در روز آخر زندگیشان به دنبال پیدا کردن دوست تازه ای هستند و این شروعی برای یک پایان پر از ماجراجویی و هیجان است.
آدام سیلورا (زادهٔ ۷ ژوئن ۱۹۹۰) رماننویس، و نویسنده است.
مادر او پورتوریکویی است و او در یک جامعه پورتوریکویی در برونکس جنوبی در شهر نیویورک متولد و بزرگ شده است.
سیلورا نوشتن را زمانی شروع کرد که حدود ۱۰ یا ۱۱ ساله بود و در ابتدا Fan fiction ( فن فیکشن داستانهایی تخیّلی هستند که توسّط طرفداران یک کتاب، مجموعۀ تلویزیونی، فیلم یا گروه موسیقی نگاشته میشوند.) مینوشت. سیلورا قبل از تبدیلشدن به یک نویسنده، بهعنوان باریستا و فروشنده کتاب نیز کارکرده است.
قبل از اینکه به نویسندگی روی بیاورد، کتابفروش بود و بعد به شرکت در حال توسعهای پیوست که برای جوانها و نوجوانها به شیوهای نوین و خلاقانه کتاب نقد میکرد. پس از آن، شروع به نوشتن کرد و کتابهایش، یکی پس از دیگری، جزئی جدانشدنی از فهرست پرفروشهای نیویورک تایمز شدند و دهها جایزه ی ریز و درشت را از آنِ این نویسنده ی جوان کردند.
او همیشه با صراحت از مشکلات و مبارزاتش با افسردگیاش صحبت میکند و یک همجنسگرا است.
مشهورترین اثر وی رمان «هر دو در نهایت میمیرند» است که در قالب ادبیات داستانی نوجوانان نوشته شده است.
چه نوجوان باشید و چه بزرگسال، اگر به مرگ، عشق و زندگی میاندیشید، این کتاب مناسب شماست.
قاصد مرگ در حال زنگ زدن است و میخواهد اخطار مرگم را بدهد امروز، قرار است بمیرم. چیزی که گفتم را فراموش کنید، چون «اخطار» کلمۀ خاصی است، کلمهای که معمولاً وقتی بتوان از چیزی دوری کرد، از آن استفاده میشود؛ مثل ماشینی که برای کسی، موقع گذشتن از چراغقرمز، بوق میزند تا به او اخطار دهد خودش را کنار بکشد. اما این تماس فقط برای اطلاعرسانی است. صدای زنگ مخصوصشان شبیه ناقوسی است که تمامی ندارد، مثل زنگ کلیسا که از یک چهارراه آنطرفتر به گوش میرسد و بلندگوی گوشیام از آن سمت اتاق، مدام پخشش میکند. هنوز هیچی نشده، حسابی ترسیده بودم، صدها فکر داشتند در خودشان غرقم میکردند. شرط میبندم این همان بحرانی است که اولین بار وقتی چترباز میخواهد از هواپیما به بیرون بپرد، تجربه میکند، یا حسی که پیانیست در اولین کنسرتش، پیدا میکند. هر چند، دیگر هیچ وقت، فرصتش را ندارم که بفهمم واقعاً اینگونه است یا نه.
شما هم میتوانید در مورد این کالا نظر بدهید.
برای ثبت نظر، از طریق دکمه زیر اقدام نمایید. اگر این محصول را قبلا از کتاب ماندگار خریده باشید، نظر شما به عنوان مالک محصول ثبت خواهد شد.
افزودن دیدگاه جدیدهیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.