در ابتدا داستان که از زبان اوا تعریف میشود، تلفن خانهی قاضی دنت زنگ میخورد و اوا آن را با بیحوصلگی جواب میدهد. آیانا جکسون، دوست میا دنت پشت خط است و به اوا، خبر میدهد که میا دنت سرکار نیامده است و پیغامهای آنها را جواب نمیدهد. هیچ یک از دوستان میا دنت از او خبر ندارند و آنها نگران حال دوستشان هستند. خانوادهی دنت پلیس را خبر میکنند و کارآگاه گیب هافمن برای پیدا کردن میا دنت به جستجو مشغول میشود.
میا دنت معلم هنر دبیرستان در منطقهی نورث وست شیکاگو است که ناگهان ناپدید میشود اما خانوادهی او به دلیل موقعیت حساسشان نمیخواهند کسی اطلاعی از مفقود شدن دخترشان داشته باشد. زمانی که چهار روز از ناپدید شدن میا دنت میگذرد روزنامهها و نشریات مطلع میشوند و خبر گم شدن او را منتشر میکنند. کارآگاه گیب هافمن تحت فشار قرار میگیرد تا میا را هر چه زودتر پیدا کند. گیب سرنخها را دنبال میکند و به جوانی به نام جیسون میرسد. جسیون مهندس آرشیتکت هست که برای مدتی با میا دنت ارتباط دوستانهای داشته است. گیب هافمن کنجکاو میشود این پسر جوان را بیابد تا بتواند به میا دنت نزدیک شود.
ماری کوبیکا (Mary Kubica) نویسندهی اهل آمریکا، فارغالتحصیل رشتهی تاریخ و ادبیات از دانشگاه میامی است. ماری در پی تحصیلاتش مدتی را به عنوان معلم تاریخ در دبیرستان مشغول به کار شد ولی پس از مدتی به نوشتن رمان به طور جدی روی آورد. او اولین رمانش را در سال 2014 با نام دختر خوب منتشر کرد و توجه مخاطبان را به خود جلب کرد. پس از دختر خوب او چهار رمان دیگر نوشت که به فارسی ترجمه نشدهاند، از جمله کتابهایش میتوان به (PRETTY BABY)، (DON’T YOU CRY) و (EVERY LAST LIE) اشاره کرد.
ماری کوبیکا در حال حاضر در شیکاگو به همراه همسر و دو فرزندش زندگی میکند و مشغول نوشتن رمان جدیدش است.
این کتاب را به کسانی که ژانر معمایی.جنایی و رازآلود دوست دارند پیشنهاد میکنیم.
در چند روز گذشته او را همه جا تعقیب کرده ام. می دانم از کجا خرید می کند، کجا کار می کند. نمی دانم چشمانش چه رنگی است، یا وقتی می ترسد چه شکلی می شود؛ ولی به زودی خواهم فهمید. او یک آرشیتکت است. پس باهوش است و حتما توان حل مسئله ی فوق العاده ای هم دارد، مثلا اینکه چطور از شر یک جسد پنجاه و چند کیلویی خلاص شود، بدون اینکه کسی بو ببرد. مادر خوبی بودن یک مبارزه ی باخت - باخت دائمی در تمامی ساعات تمامی روزهاست. یکبار از او پرسیدم چرا نقاشی را دوست دارد، چرا این تنها کاری است که او را مجذوب می کند. جواب داد نقاشی می کشد؛ چون این تنها راهی است که با آن می تواند مسائل را تغییر دهد. می توانست اردک ها را تبدیل به قو و روزهای ابری را آفتابی کند. جایی بود که لازم نبود در آن واقعیت جریان داشته باشد. حالا که ایمیل اختراع شده، بیشترین ارتباطی که داریم، فرستادن مطالب اینترنتی برای یکدیگر است. همه چیز را نمی شود با چشم به خاطر سپرد: با دست ها و انگشت ها حفظ می کنیم. برجستگی ها و فرورفتگی های جمجمه ها. پوست خشکیده. هیچ رفتاری بی معنی نیست. با هم لاس نمی زنیم. نیازی به این کار نیست. حرفی از روابط گذشته و آدم های دیگر پیش نمی کشیم. سعی نمی کنیم حسادت یکدیگر را تحریک کنیم. اسم های بامزه برای هم انتخاب نمی کنیم. حتی به واژه ی عشق اشاره نمی کنیم.
شما هم میتوانید در مورد این کالا نظر بدهید.
برای ثبت نظر، از طریق دکمه زیر اقدام نمایید. اگر این محصول را قبلا از کتاب ماندگار خریده باشید، نظر شما به عنوان مالک محصول ثبت خواهد شد.
افزودن دیدگاه جدیدهیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.