داستان کتاب جاسوس بر اساس اتفاقات واقعی نگارش شد و به زنی به نام ماتا هاری میپردازد. سرگذشت پر فراز و نشیب این زن که به اتهام جاسوسی علیه فرانسه در برابر جوخه اعدام ایستاد، یک رقصنده که در جریان جنگ زندگیاش به اتفاقات مختلفی میپیوندد. افسونگر، قربانی خشونت، قربانی بازیهای سیاسی کشورهای متخاصم، مادر بیبهره از حق سرپرستی فرزند، قربانی خشونت خانگی، جاسوس، انسان جنگ زده، روسپی اعیان و اشراف… زندگی ماتا هاری شهر فرنگی است از همه این نقشها و با این حال او همه اینها بود و هیچ کدام نبود.
پائولو کوئیلو هم مانند بسیاری، از افسون نامیرای ماتا هاری در امان نبوده و کوشیده است با نوشتن روایتی از مرگ و زندگی او، با تکیه بر شواهد جسته و گریخته، تکههای گمشده این پازل تاریخی را کنار هم بنشاند. او در ترسیم قهرمان زن داستانش نه ظرافت فلوبر را دارد و نه آرمانگرایی تولستوی را؛ اما میداند داستانی با این همه مجهولات را چگونه برای خواننده دیر باور، تنگ حوصله، ولی کنجکاور امروزی، به زبانی ساده و جذاب بگنجاند.
سرآغاز رمان «جاسوس» صحنه صبح اعدام ماتا هاری است که از خواب برمیخیزد تا برای اعدام آماده شود و در نهایت با شلیک آخرین گلوله در شقیقهاش، افسر شلیک کننده این جمله را به زبان میآورد: «ماتا هاری مرده است.»
جسد ماتا هاری در گوری کم عمق که هیچ نشانی از آن به جا نیست دفن شد و طبق رسم آن روزگار فرانسه، سرش را جدا کردند و به نمایندگان دولت تحویل دادند. سر او تا چند سال در موزه آناتومی خیابان سن پییر پاریس نگهداری میشد تا آن که در تاریخی نامعلوم ناپدید شد. مقامات موزه تازه در سال ۲۰۰۰ بود که متوجه غیبت سر شدند.
پائولو کوئیلو، زاده ی 24 آگوست 1947، ترانه سرا و رمان نویس برزیلی است.کوئیلو از اوایل دوران نوجوانی قصد داشت که نویسنده شود. درون گرایی و سرکشی های کوئیلو در 17سالگی، والدینش را بر آن داشت تا او را در یک آسیاشگاه روانی بستری کنند. او قبل از مرخص از شدن در بیست سالگی، سه بار از این آسایشگاه فرار کرد.کوئیلو در سال 1982 اولین کتاب خود را منتشر کرد که به موفقیت چندانی نرسید اما با انتشار کتاب کیمیاگر، نام او بر سر زبان ها افتاد.پائولو کوئیلو در سال 1980 با هنرمندی به نام کریستینا اویتیسیکا ازدواج کرد. این زوج اکنون در شهر ژنو در سوییس زندگی می کنند.
کتاب جاسوس مناسب کسانی است که به رمان های تاریخی و سرگذشت واقعی و آموزنده علاقه دارند.
«خاطرات همواره پیروز میشوند، و همگام با آنها شیطانی جان میگیرد که از مالیخولیا هم ترسناکتر است: پشیمانی. پشیمانی تنها همراه من در این سلول است. غیر از زمانهایی که خواهران روحانی میآیند تا گپی بزنیم. آنها دربارهی خدا حرف نمیزنند یا بهخاطر آن چیزی که این جامعه به آن بیبند و باری میگوید، محکومام نمیکنند؛ کلا یک یا دو کلمه حرف میزنند و بعد خاطرات از زبان من فوران میکند. در این رودخانه وارونه شیرجه میزنم گویی میخواهم به گذشتهها بازگردم.
یک راهبه از من پرسید: «اگر خدا فرصتی دوباره به تو میداد، جور دیگری زندگی میکردی؟»
گفتم آری، اما واقعیت این است که نمیدانم. تنها چیزی که میدانم این است که قلبم همانند شهر ارواح است، شهری که از عواطف، شور و شوق، تنهایی، شرم، غرور، خیانت و اندوه پر شده. من زنی هستم که دوران اشتباهی به دنیا آمده و چنین دردی را درمانی نیست. نمیدانم که آیندگان مرا به خاطر میسپارند یا نه؛ اما اگر در خاطرشان زنده ماندم، باشد که من را نه به چشم یک قربانی، بلکه به چشم کسی ببینند که ترسید ولی شجاعانه پیش رفت و بهایی که میبایست را پرداخت.»
شما هم میتوانید در مورد این کالا نظر بدهید.
برای ثبت نظر، از طریق دکمه زیر اقدام نمایید. اگر این محصول را قبلا از کتاب ماندگار خریده باشید، نظر شما به عنوان مالک محصول ثبت خواهد شد.
افزودن دیدگاه جدیدهیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.